مُهر خوردن بر دلهاى كافران كه به مفهوم از كار افتادن نيروى ادراكى آنها در درك حقيقت، و در نهايت، ضلالت و گمراهى است، نتيجه قهرى اعمال خود آنهاست، و گرنه خداوند به كفر و گمراهى كسى راضى نيست.
در بعضى از آيات قرآنى، خداوند اعلام نموده كه بر قلب كافران مهر زده و يا پردهاى بر آن قرار داده است و يا بر گوش و چشم آنها پردهاى است مانند:
«خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى اَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ»(1).
«خداوند بر دلها و گوش كافران مهر زده و بر چشمانشان پردهاى است».
شبيه اين آيه ، آيات ديگرى است كه خواهد آمد.
در اين گونه از آيات، منظور از مُهر و پرده ، مهر و پرده خارجى نيست كه بر دل و گوش و چشم آنها باشد، بلكه منظور همان سلب توفيق است و اينكه ميان قواى ادراكى آنها و ميان حقيقت فاصلهاى قرار داده شده و آنها ديگر قابليت اينكه حق را درك كنند، ندارند و قابل هدايت نيستند.
اكنون اين سؤال پيش مىآيد كه طبق اين آيات ، اين خداوند است كه چنين حالتى را در آنها به وجود آورده و به دل و گوش آنها مهر زده و مقابل چشمانشان پردهاى قرار داده است. اگر چنين است، ديگر آنها در كفر خود معذورند و جاى سرزنش وجود ندارد زيرا اين خداوند است كه قواى ادراكى آنها را در برابر حق بسته است ديگر آنها در عدم هدايت تقصيرى ندارند و اين درحالى است كه خداوند آنها را توبيخ و سرزنش مىكند و عذابى عظيم بر آنها وعده مىدهد.
در پاسخ اين سؤال بايد بگوييم: با توجه به مجموع آياتى كه در اين زمينه در قرآن مجيد آمده جواب اين پرسش بسيار روشن است و آن اينكه خداوند هرگز به كفر هيچيك از بندگان خود راضى نيست «وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْر»(2) و به همه بندگان خود امكانات و شايستگيهاى لازم را در جهت هدايت داده است و با ارسال پيامبران و كتابهاى آسمانى، بندگان را در جهت يافتن راه صحيح كمك كرده است حال، بعضى از بندگان با و جود امكان هدايت، راه ضلالت و كفر را پيش گرفتهاند و با اين انتخاب نادرست ، خود را از هدايت الهى محروم كردهاند و پا را از آن فراتر گذاشته در برابر دعوت پيامبران به عناد و لجاجت برخاستهاند و با ستيز با پيامبران و تعاليم آنها، خود را در جبهه مخالفت با آنان قرار دادهاند و تمام نيروى خود را در مبارزه با راه انبياء مصرف كردهاند. در چنين حالتى است كه خداوند نيز بر دل و گوش آنها مهر زده و قابليت هدايت را از آنها گرفته است.
بنابراين، دچار شدن بعضى از كافران عنود به چنين حالتى نتيجه قهرى اعمال خود آنهاست آنها خود براى خود چنين خواستهاند و بايد مسئوليت چنين انتخاب غلطى را كه آن را دانسته انجام دادهاند، به عهده بگيرند زيرا خداوند از اول درباره آنها چنين نخواسته بود بلكه پس از اصرار در كفر و عناد در برابر حق ، خدا از آنها سلب توفيق كرده، و اين نوعى مجازات كفر آنهاست.
اين حقيقت كه در بالا گفتيم از آيات متعددى از قرآن مجيد استفاده مىشود:
«كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَُّه عَلى كُلِّ قَلْبٍ مُتَكَبِّرٍ جَبّارٍ»(3).
«و چنين است، خداوند بر هر قلب متكبر ستيزه جو مهر مىزند».
«كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى قَلْبِ المُعْتَدِينَ»(4).
«و چنين است، بر دلهاى تجاوزگران مهر مىزنيم».
«اَفَرَاَيْتَ مَنِ اتَّخَدَ اِلهَهُ هَواهُ وَ اَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ»(5).
«آيا ديدى كسى را كه هواى نفس خود را خداى خود قرار داده بود و خدا او را با علمى كه داشت گمراه كرد و بر گوش و قلب او مهر زد».
فَلَمّا زاغُوا اَزاغَ اللَّهُ قُلُوبهُمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي القَوْمِ الفاسِقِينَ»(6).
«و چون آنها لغزيدند خداوند دلهايشان را لغزانيد و خدا گروه كافران را هدايت نمىكند».
از اين آيات و آيات مشابه ديگر به خوبى روشن مىشود كه علت مهر زدن خداوند بر دلهاى كافران اعمال خود آنهاست و هرگز خداوند كسى را بىجهت گمراه نمىكند وبراى قواى ادراكى او مهر نمىزند.
مطلب ديگر اينكه در مورد اين حالت مخصوص كه خداوند براى بعضى از كافران به وجود مىآورد، در قرآن تعبيرهاى گوناگونى هست كه عبارتند از: ختم، طبع، اغفال، قسوه، اقفال و اكنّه. بعضى از آيات مربوط به ختم و طبع را خوانديم و اينك آيات تعبيرهاى ديگر:
اغفال: و لاتطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا(7).
و اطاعت نكن از كسى كه دل او را از ياد خدا غافل كردهايم.
قسوه: فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسيه(8).
پس به خاطر پيمان شكنيهاى آنها ، آنها را لعنت كرديم و دل هاشان را سختنموديم.
اقفال: افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب افقالها(9).
آيا در قرآن تدبر نمىكنند يا بر دلها قفلهاى آن است.
اكنّه: انا جعلنا على قلوبهم اكنة ان يفقهوه و فى آذانهم و قرا(10).
و ما بر دلهاى آنان پردههايى قرار داديم كه مانع فهم آنها باشد و در گوشهايشان سنگينى قرار داديم.
اين حالت كه با تعبيرهاى مختلف از آن ياد شده، نوعى بيمارى دل و روح است كه در قرآن در مواردى ازاين بيمارى ياد شده است و ممكن است كه اين تعبيرات، مراحل مختلف آن بيمارى باشد.
سؤال ديگرى اين است كه با وجود اين بيمارى و مُهرى كه بر دلهاى اين كافران زده شده چگونه است كه خداوند بازهم آنها را انذار مىكند و مخاطب سخنان خود قرار مىدهد و اين در حالى است كه مىداند آنها هدايت نخواهند شد؟
پاسخ اين است كه انذار و تبليغ چنين افرادى از باب اتمام حجت و الزام دليل است تا در قيامت سخنى براى گفتن و بهانه و عذرى براى آوردن نداشته باشند!.
1) بقره / 7).
2) زمر/ 7.
3) غافر/ 35.
4) يونس / 74.
5) جاثيه/ 23.
6) صف / 5.
7) كهف / 27.
8) مائده / 13.
9) محمد / 24.
10) كهف/ 57.